مطمئنم گفته بودی با توام تا روز مرگ
و من مدام شک دارم
مبادا مرده باشم؟ ...
+ ازوقتی عشقت رفته باکی حرف میزنی؟
_ باخودم
+ چی میگی؟
_ درباره اون حرف میزنم
+ دوسش داشتی؟
_ خیلی زیاد
+ دوست داشت؟
_ بعضی وقتا...
دلتنگ که باشی دیگر هیچ چیز آرامت نمیکند
دلت یک پای رفتن میخواهدو
یک دنیا راه...
و من مدت هاست
بی آنکه باشی باتو زندگی کردم
تلخ تر ازاین؟...
+ چرا هنوزم عاشقشی
بااین که میدونی خیانت کرده و دیگه بهش نمیرسی؟
_ تو چرا زندگی میکنی با این که میدونی یروزی میمیری؟
و گاهی عشق یعنی
رفتن از کنار آدمی که دوستش داری
در حالیکه میدانی نبودنت
به نفع اوست...
یه وقتایی هم
انقد دوسش داری که از ترس اینکه حالشو بد نکنی
دورتــــــریـــــن آدم زندگیش میشی...
درد یعنی
خبر از دل پیــــرت نداشته باشن
و هی بهت بگن
پیــــرشی جوون...
تکان میدهد خانه را سالی که می آید
تو عکسه قابت را و من قابه عکست را عوض میکنم
و آغاز میشود سال تنهایی...