در من آدم برفی ای هست
که عــــاشـــق آفتاب شده
و این
خلاصه ی همه ی داستان های عاشقانه ی جهان است...
چه بیهوده اختراع شد
ســـــــــــــــــــــــم
شکــــنـــجــــه
تـــــــیــــــغ
چـــــوبـــــه دار و امثال اینها
وقتی یک خاطره یک عکس می تواند
نفست را بند بیاورد
تورا به گریه وا دارد
زمین گیرت کند
کجای داغونم کجایی کجایی...
من هنوزم به چک کردن پروفایلت معتادم
لعنت...
کاش لااقل برای یک بار
گرمای دست هایت را روی گونه های خیس از اشکم
حس کرده بودم
حالا که رفته ای من از کجا بفهمم
که خــــوشــــبــخــــتـــی چه حسی دارد:(
خندیدن خوب است.قهقهه عالی است
گریه آدم را آرام می کند
امــــا...لــــعــــنــــت بـــــه بـــــغــــض...
http://nex1music.ir/post/51986
حرف دل میزنه این اهنگ...
هوای تو
از دود سیگار هم خطرناک تر است
دود سیگار به سرفه ام می اندازد...هوای تو به گریه ام...
حکایت آن مرد را شنیده ای
که نزد طبیب رفت و از غم بزرگی که در دل داشت گفت
طبیب به او گفت به میدان شهر برو
آنجا دلقکی هست
آن قدر تورا میخنداند تا غمت از یادت برود
مرد با چشمی اشکبار لبخند تلخی زد و گفت:
من همانم...
شاعر ساختی
از دختری که همیشه انشایش را صفر میگرفت:/
قصه ی زندگیم از جایی شروع میشه که فهمیدم دله شکسته دیگه دل نمیشه
آخه هربار رفت گفتم بازم برمیگرده این بار کجا رفتی کجا رفته دل کنده
جوونیم رفته به باد فداسرت حله چشات یکی لابلای خاطرات داره جون میده برات
به اونی که با دل تو قصد آشنایی داشت بگو این روانی ام واسه خودش خدایی داشت
یروزی بود که میدیمت دلم میلرزید یروز عالمو آدم از حالم میترسید
یروزایی بود دلم واسه ی تو بد میگرفت اسم تو هرجا میومد قلبم درد میگرفت
گریه و گریه چجوری گریه میکردم برات قلبت بشکنه تمومه حتی سم میشه هوات
خستم از حالو هوایی که بی تو میگذره درد من از درده خدای بالاسرم بیشتره...
کنار تخته سنگ میروم و سربر شانه اش میگذارم
چشمانم را میبندم دل به دله دریا میدهم
به گمانم سنگ احساس مرا خوب میفهمد
که این چنین مرا دراغوش میفشارد
اگر نیایی
دیری نمیگذرد منو این تخته سنگ یکی میشویم...
سنگ میشم کنار همون ساحل و کلبه ای که رویا ساختیم
منو خیابان های این شهر
کهنه رفیقانیم
در روزهای بی حضور تو
آن چنان قدم به قدم زخمهای آسفالت خیابان هارا میشناسم
گویا همزاد درد های همیشگی من اند...
دمدمی مزاج شده ام
گاهی آرام...
گاهی بارانی...
گاهی طوفانی...
چه حال بی ثباتی دارم من
تو بگو حالو روزت چطور است باعثو بانیه حال آشوبم؟
از آن روز
از آن لحظه
دقیقا از تو به بعد
دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد که نشد...
همه میگن خودت باش...اگه خودم باشم دیگه خندمو نمیبینی
غـــمــــگــــیــنـــم
مثل عکسی در اعلامیه ترحیم
که لبخندش دیگران را می گریاند...
اینروزها همه از سنگ شدنم حرف میزنند
سنگی که برای تو
ازهر خاکی خاکی تر بود...
دلم میدانم خیانت دیدی ولی حرمت نگه دار
که این اشکها
خونبهای عمر رفته ی من است...
تا اطلاع ثانوی حرفی نیس...
پیله کردم به تو
نمیدانی پروانه شدن در حسرتت
چه آتشی بر بالهایم میزند...
بیخیال است خیلی بیخیال
همان کسی که تمام خیال من است...
توکه نیستی
من به عکس هایت می نگرم
این همان تنفس مصنوعی است...
بی انصاف من برای داشتنت
دلی رو به دریا زدم که از آب واهمه داشت
تو برام چیکار کردی؟heh
هرچه میروم نمیرسم
گاهی باخود فکرمیکنم نکند من باشم
آن کلاغ پایان قصه ها!...
نگاهم کن.میبینی؟؟؟
این ویرانکده آثار باستانی نیست
منم...
عاقبت روزی مزار سرد من معبد دنجی برایت میشود
عکس من باآخرین لبخند من شاهد شب گریه هایت میشود
میگذاری سر به روی قبر من سنگ قبرم میشود دنیای تو
از تمام انچه باهم داشتیم یاد من می ماند و فردای تو