عـــــــــروس غصـــــــــــه هـــــــــا

شعری که تورا جان میبخشد شاعرش را یکبار کشته است

درست مثه سایه

تارا
عـــــــــروس غصـــــــــــه هـــــــــا شعری که تورا جان میبخشد شاعرش را یکبار کشته است

درست مثه سایه

حس من به تو مثه حس یه سایه به جسمشه 

یه موجود دو بعدی که کل عمرمو کنارت رو دیوار چسبیدم و دنبالت میام

ولی هر کاری میکنم ازین درو دیوار جدا شمو دستتو بگیرم 

نمیتونم... نمیشه 

تو، تو این دنیا وجود نداری

فقط زاییده ذهن منی...

 



تاريخ : سه شنبه 28 دی 1400 | 20:38 | نویسنده : تارا |

حس غریب

حس غریبی دارم روز های برفی 

روزهایی که صورتم از سرما میسوزد 

و دست هایم در جیبم هم گرم نمیشود 

سر میخورم و میوفتم 

و خودم بلند میشوم 

خودم خودم را میتکانم و ...ادامه میدهم 

 



تاريخ : جمعه 24 دی 1400 | 18:30 | نویسنده : تارا |

هوا منفیه صد درجه زیر عشق

زمستان است 

نیمکتی تنها در پارک نشسته است 

و من تنها بر روی نیمکت 

و تو تنها در قلب من

میبینی؟

چه در همیم و تنها ...



تاريخ : جمعه 17 دی 1400 | 21:26 | نویسنده : تارا |

صحبت از پژمردن یک برگ نیس:)

چت روز آخرش واسم مثل اتاق کسیه که دوسش داشتم 

و الان مرده نمیتونم بازش کنم:)

میترسم 

یه دنیا اشک توشه...

 

 



تاريخ : چهار شنبه 8 دی 1400 | 21:18 | نویسنده : تارا |

و امشب برف بارید

دلتنگی مثه یه نقص مادرزادی همیشه باهامه...:)

 

 



تاريخ : پنج شنبه 2 دی 1400 | 21:15 | نویسنده : تارا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.